Abstract
نیهیلیسم یا پوچگرایی فلسفی، به معنی باور به عدم، ترجیح دادن نیستی به هستی، و درکل نفی بنیادین جنبهای از شناختها یا ارزشهای انسانی است. اما چگونه میشود در فلسفه دربارهی چیزی بحث کرد که ادعا میشود نیست؟ برای پاسخ به این سوال باید به سوالات جزئیتری پاسخ داد اعم از اینکه چگونه میتوان پوچگرایی را تعریف کرد و ارائهی تعریف تاچهحد به شناختن پوچگرایی کمک میکند؟ پوچگرایی را به چه روشهایی می-توان تقسیمبندی کرد؟ همچنین با توجه به تعاریف و انواع پوچگرایی، معادلهای فارسی پوچگرایی چه نقاط ضعف و قوتی دارند؟ پوچگرایی را میتوان براساس تاریخ به قبل و بعد از نیچه، براساس رویکرد به فعال و منفعل، براساس وسعت به فردی و اجتماعی، و براساس زمینهی بحث به شناختی و ارزشی تقسیم کرد. در همه-ی این تقسیمات، پوچگرایی نفیکننده پس تعریفهایش هم توصیفاتی هستند دربارهی «چگونه نه گفتن» یا «به چه چیزی نه گفتن». اما همهی نظریههایی که تفکرات پیشین خود را از ریشه نفی کردهاند، بهطورنسبی پوچگرایانه هستند و در عین حال ممکن است نسبت به اندیشههای متأخر خود، ایجابی تلقی شوند. پس به-طور کلی در مقابل متافیزیک، پوچگرایی قرار گرفته، و بهطور نسبی در مقابل هر فلسفهای، پوچگرایی آن فلسفه. اما پوچگرایی فقط یک طرز فکر مستقل نیست بلکه روشی برای آزمودن متافیزیک و هر فلسفهی دیگر است. پوچگرایی بدیهی بودن خود فلسفه را هم به پرسش میکشد؛ اینکه برای کلیترین سوالات ذهن ما باید پاسخی وجود داشته باشد؛ یعنی پرسش را به پرسش میکشد. سوالات ما لزوما پاسخدادنی نیستند، اصلا لزوما سوالات معناداری نیستند.
Published Version
Talk to us
Join us for a 30 min session where you can share your feedback and ask us any queries you have