Abstract

بی تردید در ادبیات مهاجرت، ارتباط بین فردیت و جغرافیا انکارناپذیر است. فرد مهاجر همواره در چالش سرزمین مادری/ سرزمین بیگانه، خودی/ دیگری و بودن/شدن است. دلیل این سردرگمی تاثیر جغرافیا بر بازنمایی و بازساخت فردیت می‌باشد. وطن به مثابه سرزمین مادری و زادگاه در ذهن فرد مهاجر مفهوم ثابتی ازهویت فردی ایجاد می‌کند که باید حفظ شود. انعام کجه جی ، روزنامه‌نگار و رمان‌ نویس عراقی (1952)، در رمان نوه آمریکایی با روایت زندگی زن جوانی به نام زینا به زیبایی چالش‌ها و تاثیرات وطن بر ذهن فرد مهاجر، و ساخت فضای سوم/ جغرافیای ذهنی و استعماری شدن فرد مهاجر را به تصویر کشیده است. چهارچوب نظری این تحقیق بر نظریات هنری لوفور، جامعه شناس و فیلسوف فرانسوی متولد 1901، استوار است؛ او با معرفی سه فضای شخصی ، عمومی و ذهنی نوع جدیدی از اعمال قدرت را نشان می‌دهد که درنتیجه آن، فضا محصول اجتماعی است وهمواره در فرآیند بازتولید قرار می‌گیرد؛ در مناسبات اجتماعی نفوذ و از طریق آن تداوم پیدا می‌کند. این مقاله نشان می‌دهد که فرد مهاجر در رویارویی با سرزمین بیگانه نیاز به تغییر در بازنمایی فردی خود احساس می‌کند تا بتواند با محیط جدید همسو شود و درفضای عمومی سرزمین مقصد حس دیگری بودن خود را کمرنگ کند. این چالش بین وطن و سرزمین بیگانه گهگاه فرد مهاجر را مجبور به خلق جغرافیایی خیالی و ذهنی می‌کند تا در آنجا آزادانه خود را به تصویر بکشد.

Full Text
Published version (Free)

Talk to us

Join us for a 30 min session where you can share your feedback and ask us any queries you have

Schedule a call