Abstract
هدف اصلی این مقاله ارائۀ تحلیلی کلی از موانع توسعۀ سیاست اجتماعی در دورۀ برنامههای توسعه بعد از انقلاب اسلامی است. مقاله این بحث را دنبال میکند که در این برنامهها بیش از هر زمانی در گذشته بر موضوعات مختلف در سیاست اجتماعی به ویژه در مورد حمایت اجتماعی از گروههای آسیبپذیر تأکید شده است؛ زیرا قانون اساسی دولت را دولت رفاه میداند. مقاله این استدلال را مطرح میکند که علیرغم اینکه تلاش تصمیمسازان بر این بوده است تا برای اطمینان از رفاه و بهزیستی تمام شهروندان، سیاست اجتماعی را در دستور کار قرار دهند، اما برنامهها از نبود یک سیاست اجتماعی جامع، به این معنا که گفتمان مستقل سیاست اجتماعی به عنوان پیشزمینۀ برنامهریزی برای این نوع سیاستها برای پرکردن شکاف نظر و عمل وجود ندارد، رنج میبرند. بنابراین، چالشهای پیش روی دولت برای تدوین یک برنامۀ سیاست اجتماعی جامع این است که چگونه ذینفعان واقعی را، چه در بخش سوم جامعه، چه گروههای اجتماعی، نظریهپردازان، صاحبنظران و سیاستگذاران، در بحثهای گروهی دسته جمعی و کارگاههای تدوین برنامۀ عمل برای طراحی و انتخابهای موجود در سیاست اجتماعی گرد آورد. در این مقاله ما سعی میکنیم تا بر نقش این ذینفعان در بخشهای مختلف و در گروههای اجتماعی متمرکز شویم تا ویژگیهای برنامۀ سیاست اجتماعی اجراشدنی و واقعگرایانه را با تمرکز بر نقاط قوت و ضعف برنامههای اجتماعی و تعیین اولویتهای سیاستهای اجتماعی روشن کنیم. فرض ما بر این است که میتوان از تجربیات تدوین سیاست اجتماعی در سایر کشورهای دنیا، دولت رفاههای کلاسیک و بحرانهای اخیر آن برای انجام هر دستورالعمل بومی استفاده کرد. این مسئله را ما در بررسی برنامههای توسعۀ اجتماعی و تمایز آن با برنامۀ سیاست اجتماعی در برنامههای توسعه بعد از انقلاب نشان خواهیم داد.
Talk to us
Join us for a 30 min session where you can share your feedback and ask us any queries you have